مترادفهای کلمه difficult در زبان انگلیسی عبارتند از:
-
Hard:
کاربرد: این کلمه بیشتر برای موقعیتهای روزمره و غیررسمی استفاده میشود و معمولاً بیانگر چالش یا سختی فیزیکی یا ذهنی ساده است.
مثال:- Learning a new language can be hard.
- This math problem is really hard.
-
Challenging:
کاربرد: این واژه وقتی استفاده میشود که بخواهیم سختی را در عین حال مثبت نشان دهیم، یا سختیای که باعث رشد یا پیشرفت شخص شود.
مثال:- This project is challenging but rewarding.
- The exam was challenging.
-
Tough:
کاربرد: «Tough» در موقعیتهای کاربردی روزمره استفاده میشود و ممکن است به معنای سختی احساساتی یا فیزیکی باشد.
مثال:- It was a tough decision to make.
- The workout was really tough.
-
Complicated:
کاربرد: این کلمه به مسائل یا موضوعاتی که پیچیدگی ذهنی یا ساختاری دارند اشاره میکند، نه لزوماً سختی فیزیکی.
مثال:- The instructions were too complicated.
- This situation is getting complicated.
-
Arduous:
کاربرد: این کلمه معمولاً برای کارهای بسیار سخت، طاقتفرسا و زمانبر در زمینههای رسمیتر یا توصیف یک فرایند دشوار استفاده میشود.
مثال:- Climbing the mountain was an arduous journey.
- Completing the project was an arduous task.
-
Strenuous:
کاربرد: این کلمه اغلب برای توصیف فعالیتهایی که نیاز به انرژی فیزیکی زیاد دارند استفاده میشود.
مثال:- The hike was very strenuous.
- He avoids strenuous exercise due to health reasons.
-
Demanding:
کاربرد: به معنای چیزی که نیاز به تلاش، توجه یا تمرکز زیادی دارد، بیشتر در محیط کاری یا تحصیلی استفاده میشود.
مثال:- My boss is very demanding.
- This job is extremely demanding.
هرکدام از این مترادفها در موقعیتها و زمینههای مختلف، بر اساس میزان رسمی بودن و نوع سختی به کار میروند. اگر بخواهید مترادف مناسب انتخاب کنید، باید توجه کنید که منظور شما سختی فیزیکی است، ذهنی یا کنایهای، و چه سطحی از رسمی بودن در زبان را مد نظر دارید.