عبارت "figure out" در زبان انگلیسی به معنای "فهمیدن"، "حل کردن" یا "کشف کردن" است. این عبارت معمولاً زمانی استفاده میشود که فرد در تلاش است تا پاسخی برای یک مسئله پیدا کند، چیزی را درک کند، یا راهحلی برای مشکلی ارائه دهد. مترادفهای متعددی برای آن وجود دارد که هر کدام بسته به زمینه کاربرد خاصی دارند. برخی از مترادفها و توضیحات مربوط به کاربردهای آنها به شرح زیر هستند:
1. Understand
- معنا: فهمیدن، درک کردن.
- کاربرد: بیشتر زمانی استفاده میشود که بخواهیم بگوییم چیزی را بهصورت مفهومی یا انتزاعی درک کردهایم.
- مثال:
- I don’t understand how this machine works.
- بعد از تفکر شاید بتوانید متوجه شوید، اما به شکل کلی بیشتر به "فهم" اشاره دارد.
۲۱ جمله ضروری برای شروع مکالمه انگلیسی از صفر (تمرین عملی با فیلم!)
در این ویدیو، 21 جمله کلیدی و کاربردی برای شروع مکالمه انگلیسی از صفر رو بهتون آموزش میدم. اما نه به روشهای خستهکننده! خبری از گرامر پیچیده و تحلیلهای طولانی نیست. فقط تمرین عملی و تکرار!
2. Solve
- معنا: حل کردن.
- کاربرد: معمولاً زمانی که به یک معما، مسئله ریاضی یا مشکل خاصی فکر کنیم و آن را حل کنیم.
- مثال:
- Can you solve this math problem for me?
- بیشتر برای مسئلهها یا مشکلات خاص استفاده میشود.
3. Decipher
- معنا: رمزگشایی کردن.
- کاربرد: برای موقعیتهایی که فرد در حال تلاش برای فهمیدن یا رمزگشایی چیزی مبهم یا پیچیده است.
- مثال:
- I can’t decipher his handwriting.
- بیشتر زمانی به کار میرود که اطلاعات پیچیده یا سخت را بخواهیم معنا کنیم.
4. Work out
- معنا: کشف کردن یا حل کردن.
- کاربرد: مشابه "figure out" است و برای موقعیتهای غیررسمی یا مرتبط با مشکل خاص به کار میرود.
- مثال:
- We need to work out a solution to this problem.
- معمولاً در زندگی روزمره و مکالمات غیررسمی رایج است.
5. Determine
- معنا: تعیین کردن.
- کاربرد: برای موقعیتهایی که نیاز به تصمیمگیری، تحلیل یا نتیجهگیری مبتنی بر اطلاعات است.
- مثال:
- We need to determine the cause of the issue.
- بیشتر در محیطهای رسمیتر مانند کارهای علمی یا فنی استفاده میشود.
6. Discover
- معنا: کشف کردن.
- کاربرد: برای موقعیتهایی که چیزی را برای اولین بار متوجه شوید یا کشف کنید.
- مثال:
- He discovered the solution after hours of research.
- بیشتر زمانی به کار میرود که یک چیز جدید یا ناشناخته را پیدا کنید.
7. Analyze
- معنا: تجزیه و تحلیل کردن.
- کاربرد: زمانی استفاده میشود که فرآیندهای فکری و بررسی دقیق منجر به کشف یا حل مسئله شود.
- مثال:
- We need to analyze the data to figure out the patterns.
- معمولاً در زمینههای تحلیلی یا تخصصیتر کاربرد دارد.
8. Comprehend
- معنا: درک کردن.
- کاربرد: مشابه "understand"، اما معمولاً در زمینههای رسمیتر یا ادبی استفاده میشود.
- مثال:
- He struggled to comprehend the meaning of her words.
- بیشتر در متون رسمی و ادبی استفاده میشود.
مقایسه کاربردها:
- اگر مکالمهای غیررسمی دارید، از figure out یا work out استفاده کنید.
- اگر در حال صحبت درباره تحلیلی دقیق هستید، مانند دادهها یا مشکلات فنی، از analyze، determine یا solve استفاده کنید.
- اگر میخواهید چیزی را توضیح دهید که پیچیده یا مبهم بوده، ممکن است بهتر باشد از decipher یا comprehend استفاده کنید.
- برای وضعیتهایی که چیز جدیدی کشف میشود، discover کاربرد دارد.
در مجموع، figure out یک عبارت غیررسمی و پرکاربرد است که میتواند در بسیاری از موقعیتها جایگزین مناسبی برای مترادفهای دیگر باشد، بهخصوص در مکالمات روزمره.